از کوچه صدای دزدگیر ماشینی می آید، باز و بسته شدن در
و باز من به یاد تو می افتم و روزهایی که پای پنجره می آمدی
هزار بار قصد کردم از جایم بلند شوم و از پشت پنجره نگاهی بیاندازم که صاحب صدای دوست داشتنی را بشناسم
اما نه، در این شهر هر روز هزاران نفر بارها ماشین هایشان را قفل و باز می کنند، اگر تو نباشی چه؟
هیچ وقت این صدا برایم این همه خوشایند نبود، بگذار در این خیال خوش باشم که تو آمده ای و این گونه حضورت را اعلام می کنی
بگذار همین جا بنشینم و به روزهای دلنشین پیشین بیندیشم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر