زنده باد فلوکستین


هزار بار خواستم از خود برانم تو را و نشد، دلتنگی امانم را می برید هربار
اما این بار تفاوت دارد
هنوز یک ماه نشده
حس می کنم دیگر دوستت ندارم
از اینکه کنارت قدم بزنم خوشنود نیستم
بدنم نمی تواند به خواست تنت پاسخ دهد
دیشب غزل خداحافظی را برایت سرودم
اکنون رها شدم

هیچ نظری موجود نیست: